جدول جو
جدول جو

معنی بازار محشر - جستجوی لغت در جدول جو

بازار محشر
(رِ مَ شَ)
صحرای محشر:
ز بس کشتگان گرد بر گرد راه
چو بازار محشر شده حربگاه.
نظامی، واپس افتادن: آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده. (تاریخ قم ص 296) ، فسخ شدن. برهم خوردن. نقض شدن. شکستن: میان لیث علی و مونس بن عبدالله بن المسمعی صلح کرد بر آن جمله که لیث علی سوی فارس بازگردد. سبکری را خوش نیامد گفت من این حرب بنفس خویش بکنم و از شما یاری نخواهم. صلح بازافتاد. (تاریخ سیستان).
فتنه را ناگاه بازافتاد دستی آنچنانک
ملک و ملت را بماند انگشت حیرت بر دهان.
ظهیر فاریابی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ حَلْ لَ / لِ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در13 هزارگزی باختر شهسوار و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ شهسوار به رامسر در دشت قرار گرفته است. هوایش معتدل ومرطوب و دارای 260 تن سکنه میباشد. آبش از رود خانه چالکرود و محصولش برنج، مرکبات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، بمجاز نقض عهد کردن. پیمان شکستن. فسخ و ابطال بیع کردن: و بگوئید که ما عهد بازافکنیم، همه پیش ابوسفیان بازآمدند. (قصص الانبیاء ص 223)، در تداول طب قدیم بالا بردن دارویی به بینی. استنشاق. سعوط: اگر جزوی بسایی (از کتیرا) و با شیرۀ خارک سبز که خرمای خشک خوانندش... به بینی بازافکنی رعاف بازگیرد. (الابنیه عن حقایق الادویه). و رجوع به بازانداختن شود
لغت نامه دهخدا
روستایی از دهستان گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی